Prof. Dr. Werner Gitt
Persisch: Krippe, Kreuz und Krone
گهواره، صلیب و تاج
Prof. Dr. Werner Gitt erklärt in dieser Schrift den Heilsplan Gottes - angefangen bei der Geburt Jesu (Krippe), über seinen Tod (Kreuz), bis hin zur Entrückung und ewigen Herrlichkeit (Krone).
Gott schuf Abhilfe für die "Urkatastrophe" der Menschheit, den Sündenfall. Wie in der Bibel vorhergesagt, sandte er seinen Sohn auf die Erde. "Nie aber hat die Welt einen Gott gesehen - bis es Weihnachten wurde."
Das Kreuz wurde für Kritiker zum Anstoß. Sie verstehen nicht, wie ein "Hinrichtungsinstrument" zum Zentrum eines Glaubens werden kann. Prof. Dr. Gitt sieht diese Kritik als Indiz, dass die Menschen ihr Sündenbewusstsein verloren haben: Es gab keinen anderen Weg für die Rettung des Menschen, weil die Trennung zwischen Gott und uns durch die Sünde so groß ist.
Wenn Jesus einmal wieder kommt, wird man ihn als König erkennen. Dann wird die Menschheit zweigeteilt sein in Angenommene und Verworfene. Für diejenigen, die Jesus in ihr Leben aufnehmen wollen, gibt es ein vorformuliertes Gebet, das ihnen dabei hilft.
Dieses Traktat eignet sich besonders gut zur Weitergabe an suchende Menschen!
8 Seiten, Best.-Nr. 122-36
Dieses Traktat steht derzeit nur als Download zur Verfügung. Ab einer Bestellmenge von 1.000 Stück geben wir es für Sie gern in den Druck. Bitte wenden Sie sich an uns! / This tract is currently only available as a download. But we will gladly go to print for an order of 1,000 or more. Please contact us!
،گهواره
صلیب و تاج
فاجعه
هر روزه حوادث متعددي در دنياي ما بوقوع مي پيوندند: در سال 2004 يکصد و شصت هزار نفر جان خود را در سونامي از دست دادند، غرق کشتي تيتانيک باعث کشته شدن هزار و پانصد و بيست و دو نفر شد، جنگ جهاني دوم پنجاه ميليون قرياني بر جاي گذاشت. در واقع، فاجعه سقوط در باغ عدن آغاز شد و اين سقوط سر آغاز حوادثي است که تا کنون بر روي زمين اتفاق افتاده اند. گناه انسان را از خدا جدا ساخت و بدون خدا دنيا دستخوش هلاکت و گرداب ابدي شد. اگر خدا اجازه ورود حتي يک گناهکار را به آسمان بدهد رنج و مرگ آسمان را فرا ميگيرد و اين خواست خدا نيست. اين قلب خدا را مي شکند: انسانهايي را که آفريد و بسيار دوست ميداشت از او جدا شدند. در نتيجه انسان مرگ را انتخاب کرد. آه که چه افتضاحي! ضرب المثلي ميگويد: «بر عليه مرگ هيچ درماني وجود ندارد.» حتي در باغ عدن. اما شايد خدا راه چاره را بداند!؟
راه نجات – خدا پسرش را فرستاد
خدا نقشه نجات انسان را - هر چند مهرمانه – درست بعد از فاجعه سقوط اعلام ميکند: « در بين تو و زن کينه ميگذارم. نسل او و نسل تو هميشه دشمن هم خواهند بود. او سر تو را خواهد کوبيد و تو پاشنه او را خواهي گزيد.» (پيدايش فصل 3 آيه 15). در نبوت هاي پي در پي آمدن منجي عالم اعلام شدند، بطور مثال:
«او را خواهم ديد، امّا نه حالا، او را تماشا خواهم کرد، ولي نه از نزديک. پادشاهي همچون ستارهاي درخشان در اسرائيل ظهور خواهد نمود. او رهبران موآب را شکست ميدهد. مردم آشوبگر را سرکوب ميکند» (اعداد فصل 24 آيه 17).
«اي بيت لحم افراته، گرچه تو از کوچکترين شهرهاي يهودا هستي، ولي از تو پيشوايي ظهور ميکند که نسل او از قديم وجود داشته است. او بر قوم اسرائيل حکمراني خواهد کرد.» (ميکاه فصل 5 آيه 2).
آخرين خبر در مورد تولد و نام فرزند آسماني را يک فرشته به يوسف اعلام ميکند: «اي يوسف پسر داود، از بردن مريم به خانه خود نترس. زيرا آنچه در رحم او است از روحالقدس است. او پسري به دنيا خواهد آورد و تو او را عيسي خواهي ناميد زيرا او قوم خود را از گناهانشان رهايي خواهد داد.» (متي فصل 1 آيات 20 و 21).
در طول تاريح انسانهاي زيادي بودند که نامشان به ثبت رسيده است: امپراطوران و شاهان، شاعران و فيلسوفان، تجار و شعبده بازان، نيکان و بدان. هرگز جهان خداوندي را نديد – مگر در کزيستمس. نوزاد در گهواره همانند خداوندي نبود که يونانيان بر روي کوه المپ و يا قبايل ژرمن در والهال تصور مي کردند. او تنها کسي است که ادعا کرد: من خالق عالم هستم و همه چيز توسط من آفريده شده است (يوحنا فصل 1 آيات 1 تا 3)؛ «من راه و راستي و حيات هستم» .(يوحنا فصل 14 آيه 6). «من شبان نيکو هستم». (يوحنا فصل 10 آيه 11). «من در هستم» [بسوي آسمان] (يوحنا فصل 10 آيه 9).
آيا او چه راهي را در جهان پيش گرفت؟ آيا او با طبل و شيپور و يا صداي رعد آمد؟ آيا او با لشکرهاي آسماني آمد؟ خير! خدا زن باکره اي مريم نام را انتخاب کرد تا پسر انسان را بدنيا آورد. از اين طريق يهوديان را نيز که در انتظار مسيح موعودي که از انبيا شنيده بودند متعجب ساخت: «زيرا پادشاه شما با پيروزي ميآيد». (زکريا فصل 9 آيه 9)، و يا «او تمام اين امپراتوريها را بکلّي از بين ميبرد» (دانيال فصل 2 آيه 44). يهوديان انتظار نوزادي در گهواره را نمي کشيدند، بلکه انتظار يک پادشاه را داشتند! او مي باست با اقتدار اشغالگران رومي را از اسرائيل بيرون مي راند، در اورشليم اقامت مي گزيد و کاهنان و معلمين يهود را به وزارت مي گماشت.
اما عيسي آنچنانکه يهوديان انتظار داشتند نيامد، به همين دليل آنها او را رد کردند. آنها نوشته هاي انبيا را نديده گرفتند که ميگفتند: «براي ما فرزندي زاييده، پسري به ما داده شده است و او بر ما سلطنت خواهد کرد» (اشعيا فصل 9 آيه 6). اين موضوع که در ابديت ما در آسمان و يا در جهنم بسر ببريم به او بستگي داشت.
گهواره (نماد آمدن مسيح به جهان مي باشد).
صليب (نماد نجات انسان که از طريق عيسي بر روي صليب بدست آمد).
تاج (نماد بازگشت مسيح به عنوان پادشاه اين جهان مي باشد).
صليب بدون گهواره! تاج بدون صليب! بدون گهواره و صليب امکان ورود به آسمان براي ما نبود! به همين دليل بايد ابتدا کريسمس مي آمد!
چه چيز صليب آزاردهنده است؟
مخالفان مسيحيت هميشه سوال مي کنند: چرا مرگ دلخراش بر روي صليب؟ چرا محور ايمان شما يک وسيله اعدام مي باشد. آيا خدا قادر به انجام يک راه ساده تر براي آشتي با انسان نبود؟ چرا مسير اين آشتي بر اساس مرگ، رنج و جدايي مي باشد؟ آيا کمي ملايمت زيباتر و موثرتر نمي بود؟ آيا خداوند تمي توانست چشمان خود را بر روي معايب ما ببندد؟
اين چرا ها انجام پذير نميباشند زيرا که گناه را کم رنگ مي کنند و اين يک بيماري در عصر ما ميباشد. نجات فقط از طريق صليب انجام پذير مي نمود و نه از هيچ کتاب و فلسفه اي.
صليب نشان ميدهد که گناه چه شکاف عميقي ما بين خدا و انسان ايجاد کرده است. اين سقوط عميق جهنم را به ارمغان آورده است (متي فصل 5 آيه 29).
صليب نمايانگر اين واقعيت ميباشد که خدا چگونه به خاطر محبت پايدار خود پسر يگانه خود را در راه ما قرباني نمود.
صليب مسيح نشان نزول خدا مي باشد. خداوند آسمانها و کليه هستي بدون مقاومت براي پرداخت گناهان ما اجازه داد که او را به صليب بکشند! و از اين طريق مسيح ميتواند همگان را بسوي خويش دعوت نمايد: « کسي را که پيش من ميآيد بيرون نخواهم کرد» (يوحنا فصل 6 آيه 37). به عبارت ديگر: هر که نزد او نيايد زندگي ابدي را از دست خواهد داد!
صليب همچنين خط بطلاني به کليه تلاش هاي انساني براي دستيابي به نجات و ورود به آسمان ميکشد. به همين دليل عيسي با قاطعيت ادعا نمود که: « هيچ کس جز به وسيلة من نزد پدر نميآيد» (يوحنا فصل 14 آيه 6). کليه اديان سرابي در بيابان زندگي انسانهاي گمشده ميباشند.
کريسمس و پيام صليب نجات فوق العاده اي را به ارمغان مي آورند: « زيرا پسر انسان آمده است تا گمشده را نجات بخشد» (متي فصل 18 آيه 11).
او بازميگردد
مسيح ديگر بار به اين جهان باز خواهد گشت. اما اينبار نه بصورت يک نوزاد در گهواره، بلکه بصورت يک پادشاه، داور و رهبر جهان. اين در متي فصل 24 آيه 30 بطور واضح گفته شده است: « پس از آن، علامت پسر انسان در آسمان ظاهر ميشود و همه ملل عالم سوگواري خواهند کرد و پسر انسان را خواهند ديد که با قدرت و جلال عظيم بر ابرهاي آسمان ميآيد.»
چه شادي عظيمي! آفريننده جهان ظهور خواهد کرد! منجي عالم مي آيد! اما چرا در مکاشفه فصل 1 آيه 7 گفته شده است: « همه اقوام جهان به خاطر او سوگواري خواهند کرد.» چرا فرياد ميزنند؟ «به کوه و صخرهها ميگفتند: «به روي ما بيفتيد و ما را از چهرهً تخت نشين و از خشم و غضب بره پنهان کنيد!» (مکاشفه فصل 6 آيه 16)؟ تعداد زيادي از مردمان در اين لحظات حساس به دعوت مسيح جواب «نه» خواهند داد! به همين علت نجات ابدي را از دست داده و فرياد و شيون خواهند کرد.
اکثر انسانها راههايي را انتخاب مي کنند که مسيح در آنها نقشي ندارد. در اين زمينه تفکرات نوآورانه بسياري آمده است. بطور مثال هنرپيشه آمريکايي شرلي مکلين که به همراه سگش در مزرعه اي زندگي ميکند گفته است: « من و سگم تري خداي خودمان را در کنارمان داريم – او در تناسخ خداي مصري بنام آنوبيس است که نيم تنه او شبيه سگ مي باشد. اين شايد عجيب به نظر برسد ولي تري و من در زندگي گذشته مان هر دو در مصر باستان زندگي مي کرديم. او يک حيوان خدا صفت و من يک شاهزاده بودم که در اين زندگي دوباره به يکديگر رسيده ايم.»
مسيح دوباره به اين جهان باز ميگردد: يوحناي رسول در مکاشفه فصل 1 آيه 7 مينويسد.«ببين او با ابرها ميآيد! همه و از جمله آن کساني که به او نيزه زدند او را خواهند ديد و همه اقوام جهان به خاطر او سوگواري خواهند کرد«. زمانيکه نيل آرمسترانگ در 20 جولاي 1969 بعنوان اولين انساني که پا بر روي ماه گذاشت، 500 ميليون انسان در تلويزيون مشاهده گر اين واقعه تاريخي بودند و زماني که ليدي دايانا در يک حادثه رانندگي جان خود را از دست داد، در لندن در تاريخ 6.سپتامبر 1997 تشيع جنازه بي صابقه اي براي او برگزار شد که 2.5 ميليارد انسان در تلويزيون آنرا دنبال ميکردند – تقريبا چهل درصد مردم دنيا! به همين دليل اين تشيع جنازه اولين تشيع جنازه جهاني بود.
اما براي بازگشت مسيح احتياج به دوربين نيست زيرا که همه مردم جهان بازگشت او را «بطور زنده» خواهند ديد. نه فقط زندگان بلکه همه انسانها در همه اعصار. سپس تنها يک سوال پيش مي آيد: متعلق به کدام گروه ميباشم؟ به پارسايان يا به گمراهان؟
مسيح بطور ناگهاني مي آيد: «ظهور پسر انسان مانند ظاهر شدن برق لامع از آسمان است که وقتي از شرق ظاهر شود تا غرب را روشن ميسازد» (متي فصل 24 آيه 27). او در يک چشم به هم زدن در تمام دنيا ديده خواهد شد. روز يا شب؟ جواب را در لوقا فصل 17 آيه 34 ميخوانيم: «بدانيد که در آن شب از دو نفر که در يک بستر هستند يکي را ميبرند و ديگري را ميگذارند.» آيا او شب هنگام مي آيد؟ در دو آيه بعدي ميخوانيم: « از دو مردي که در مزرعه باشند ( = وضعيت روز!) يکي برداشته ميشود ديگري در جاي خود ميماند.» کمان نميبرم که کاشف آمريکا کلمبوس اين قسمت از کتابمقدس را خوانده بود، زيرا اگر چنين بود ميتوانست با خواندن اين واقعه که بازگشت مسيح هم در روز و هم در شب اتفاق خواهد افتاد او را متوجه اين حقيقت مي ساخت که چنين چيزي فقط روي يک کره امکانپذير مي باشد.
اين دو آيه همچنان گوياي مطلب ديگري ميباشند. در زمان بازگشت مسيح دو گروه از مردمان يافت ميشوند: فرقي بين خواسته شدگان و ناخواستگان وجود دارد و اين يک مشکل اساسي ميباشد که اين سوال را به ميان مي آورد: آيا من به پارسايان تعلق دارم يا به گمراهان؟
آيا تصميم گرفته اي؟
خداوند انسانها را با اراده آزاد آفريده است و اين امر تفاوت اساسي مابين انسان و حيوان ميباشد. با اراده آزاد تصميم مي گيريم که دور از خدا و يا نزديک به او باشيم. خدا راه رسيدن به آسمان را از طريق مسيح براي ما هموار ساخته است ولي متاسفانه در کتابمقدس ميخوانيم که بسياري از اين مسير عبور نخواهند کرد. خدا چه ميتواند بکند؟ اگر او اراده آزاد را از ما بگيرد، در حقيقت شخصيت ما را از ما گرفته است و انسان تبديل به يک عروسک خيمه شب بازي و يا يک کامپيوتري ميشود که فقط عملي را انجام ميدهد که برنامه ريزي شده باشد. در صورتيکه اراده آزاد بخش مهمي از شخصيت ما در اين دنيا و در دنياي آخرت ميباشد. پس آخرت ما بستگي به تصميم ما دارد. آيا براي آن روز آمادگي داريم؟ در مثل ده باکره عيسي مسيح ضرورت آمادگي ما را يادآور ميشود. او خاطر نشان ميسازد: هر ده باکره به آمدن داماد و جشن عروسي ايمان داشتند اما فقط پنج نفراز آنها آمادگي رسيدن به هدف را داشتند و عيسي به پنج نفر باقيمانده گفت: «من شما را نمي شناسم!» (متي فصل 25 آيه 12). و آنان ابديت را از دست دادند. آنچنانکه هاينريش کمر ميگويد: «انسان ميتواند حتي در جهنم خواب بماند!» و همينطور هرمن بتزل هشدار ميدهد: «ميتوان تمام صندلي هاي کليسا را پر کرد و با اينهال ابديت را از دست داد.» ايمانداراني که فقط به دلايل و شواهد و اثبات حقايق اکتفا مي کنند ولي در زندگي شخصي خود عمل نميکنند آخرت خويش را به خطر مي اندازند.
هر سه و يا هيچکدام
هر ساله انسانها در کريسمس تولد مسيح نوزاد در گهواره را جشن ميگيرند و اغلب همه چيز به همينجا ختم ميشود ولي اين سه (گهواره، صليب و تاج) از هم جدا نيستند. گهواره به مسيح تجسم يافته تعلق دارد و صليب نمايانگر مصائب ، مرگ و برخواستن از مردگان ميباشد، اما تاج نمايانگر پادشاهي و بازگشت او براي همگان ميباشد. اين نقشه خدا براي نجات انسان از همان ابتدا در مقابل اين فاجعه ميباشد. جهنم، آخرين فاجعه اي ميباشد که انسان بدون مسيح تجربه خواهد کرد. متاسفانه اين فاجعه به نابودي و مرگ ابدي تعداد بسيار زيادي خواهد انجاميد که تا کنون در دنيا صابقه نداشته است! در کريسمس و همچنين همه روزه خدا از ما ميپرسد که آيا هديه «گهواره» صليب و تاج را ميپذيريم. اگر جواب ما به اين سوال مثبت باشد گناهان ما از طريق مسيح ديگر به حساب ما گذاشته نخواهند شد. شما ميتوانيد اينچنين دعا کنيد:
«عيسي مسيح، امروز خواندم که فقط از طريق تو به آسمان راه مي يابم. من ميخواهم به آسمان نزد تو بيايم. مرا از عذاب جهنم برهان. تو بخاطر محبت پايدارت بر روي صليب جريمه گناهان مرا پرداختي. تو همه گناهان مرا ميبيني. تو همه گناهان مرا که بخاطر دارم و حتي گناهاني را که فراموش کرده ام را ميداني. تو از اعماق قلب من باخبري. زندگي من همانند يک کتاب در برابر تو باز است. من نمي توانم آنچنانکه هستم به حضور تو در آسمان بيايم. تمنا ميکنم گناهانم را که از روي پشيماني به حضورت آورده ام را ببخشي و وارد زندگي من شوي و زندگي مرا تازه گرداني. کمکم کن تا عاداتي را که از تو نيستند را کنار بگذارم و به من عادات جديدي را که مورد تاييد توست هديه بده. کمکم کن تا کلام تو را بفهمم و به من يک قلب مطيع عطا فرما تا بتوانم اعمالي را انجام دهم که مقبول توباشند. از اين لحظه تو پادشاه زندگي من باش. من ميخواهم بدنبال تو بيايم، لطفا راهي را که در زندگي بايد بروم را به من نشان بده. ممنونم که مرا شنيدي، تو را شکر مي کنم که فرزند خدا شده ام و روزي در آسمان به نزد تو خواهم آمد. آمين.»
پروفسور دکتر ورنر گيت